جدول جو
جدول جو

معنی ا ا - جستجوی لغت در جدول جو

ا ا
(اِ اِ)
در زبان کودکان شیرخواره عذره. اانه. که که، تعبیری است مثلی. و معنی آنکه هر دو صورت امر بد و مکروه است
لغت نامه دهخدا
ا ا
مدفوع به زبان کودکانه، از اصوات تعجب و تاسف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتا
تصویر اتا
(پسرانه)
پدر، پیر، مرشد، عنوانی است افتخاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ابا
تصویر ابا
خودداری کردن از انجام کاری، سر باز زدن، سرپیچی، امتناع
آش،برای مثال هر ابایی که درخورد به بساط / وآورد درخورنده رنگ نشاط نظامی۴ - ۶۳۰، زآن طبخ ها که دیگ سلامت همی پزد / خوش خوارتر ز فقر ابایی نیافتم خاقانی - ۷۸۴
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایا
تصویر ایا
حرف ندا به معنای ای، هلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الا
تصویر الا
برای خطاب و تنبیه به کار می رود، ای، هی، هان، بدان و آگاه باش، برای مثال الا ای هنرمند پاکیزه خوی / هنرمند نشنیده ام عیب جوی (سعدی۱ - ۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتا
تصویر اتا
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، اب، بابو، والد، ابی، ابا، بابا، آتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اما
تصویر اما
ادات رفع توهم، ولی، لیکن مثلاً من افتادم ولی طوریم نشد، ادات شرط مثلاً من می روم اما تو هم باید بیایی، ادات تاکید، (حرف) ادات تفصیل مثلاً اما از آنکه گفته بودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادا
تصویر ادا
به جا آوردن، گزاردن، انجام دادن، ادای فریضه، پرداختن مثلاً ادای دین، بیان کردن مثلاً ادای تلفظ صحیح،
ناز، کرشمه، غمزه، عشوه، تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه، مقابل قضا، در فقه ویژگی عبادتی که در وقت مناسب خود انجام شود
ادا درآوردن: کنایه از تقلید کردن حرکات کسی از روی مسخرگی و استهزا
ادای دین: پس دادن دینی که بر عهدۀ شخص است
ادای شهادت: گواهی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوا
تصویر اوا
آش، غذای آبکی که به اقسام مختلف با برنج و روغن و سبزی یا آرد و حبوبات و گاه با گوشت طبخ می کنند، هرگاه چیزی، از قبیل آلو، انار، کدو، کشک، ماست و ماش، اضافه در آن بریزند، به نام آن خوانده می شود مثلاً آش آلو، آش انار، آش کدو، آش کشک، آش ماست، آش ماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الا
تصویر الا
حرف استثنا، جز، به جز، غیر، غیر از، مگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازا
تصویر ازا
مقابل، برابر، رو به رو، جلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضا
تصویر اضا
پالیز بیدستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اگا
تصویر اگا
ترکی هشیوار مرد بزرگ در عقل و کیاست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع آنیه، جمع در جمع اوانی ،دورگردانیدن کسی را، دور کردن، آوند (ظرف)، سبو آبخوری
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذا
تصویر اذا
چون برای آن که پس ناگاه رنجه کردن، رنجه شدن، رنجش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادا
تصویر ادا
عشوه، غمزه، ناز، اشاره
فرهنگ لغت هوشیار
از درختان بده درختی است که بر ندهد سهم تو او فکنده به پیکان بید برگ بر پیکر معاند تو لرزه چون بده (نزاری کهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابا
تصویر ابا
((اَ یا اِ))
وا، آش، به حذف همزه نیز خوانده می شود مانند، جوجه با، شوربا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الا
تصویر الا
((اِ لّ))
دلالت بر استثنا کند، مگر، بجز، جز، بدون، فقط، منحصراً، و بلّ ا بدون برو و برگرد، بی چون و چرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الا
تصویر الا
((اَ))
حرف تنبیه است، بدان و آگاه باش ! هان !
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اما
تصویر اما
((اَ مّ))
تفصیل و تأکید را رساند، ولی، ولیک، ولیکن
اما تو کار آوردن: بهانه آوردن، ایراد گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادا
تصویر ادا
((اَ))
به جا آوردن، پرداختن دینی که بر شخص فرض و لازم است، ناز، کرشمه، رمز، اشاره، حرکات مسخره و بیهوده، تقلید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادا
تصویر ادا
((اَ))
اصول ناز و کرشمه، نمودن کراهت و جز آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابا
تصویر ابا
((اِ))
سرباز زدن، سر پیچیدن، خودداری کردن، سرکشی، نافرمانی، نخوت، تکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایا
تصویر ایا
((اَ))
حرف ندا به معنای «ای»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابا
تصویر ابا
با، همراه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابا
تصویر ابا
پدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتا
تصویر اتا
پدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اگا
تصویر اگا
هشیار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اضا
تصویر اضا
بیدستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اما
تصویر اما
ولی
فرهنگ واژه فارسی سره
از اصوات تعجب و ناباوری، از اصوات در مقام انتظار و توقع بر عدم سختگیری
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات نشانه ی افسوس
فرهنگ گویش مازندرانی